crazy and lovely girls

من و زندگی و تنهایی

...

برخي از آدمها ؛
به يك دليل از مسير زندگي ما مي گذرند !

تا به ما درسهايي بياموزند ،
كه اگر مي ماندند ....
هرگز ياد نمي گرفتيم ... !!

+ نوشته شده در  جمعه 21 مهر 1391ساعت 15:51  توسط sahar 

خخخخخخخخخخخخخخخخ

 به دوس دخترم میگم: خــــــیلی دوست دارم.
میگه: چیزی زدی؟
میگم: نه بابا!
میگه خاک تو سرت چیزی کوفت کردی ؟
میگم: نه دیوونه!
زارت یکی گذاشت زیر گوشم گفت کصافططط حتما خونه خالی جور کردی گمشو بی شعور. بعد رفت :|

+ نوشته شده در  یک شنبه 16 مهر 1391ساعت 16:2  توسط sahar 

خیلی دردناکه...

 پیرمردی که در آغوش همسرش
در حسرت نداشتن توان خرید دارویی فوت کرد
آره، کم کم اونقدر مرگ و میر در اثر نبود دارو و گرون بودنش، زیاد میشه که قلبامون شروع میکنه به سنگ شدن
به احترام عشق پیرزنه برای شوهرش که تا آخرین لحظه کنارش موند و جا نزد...

+ نوشته شده در  سه شنبه 11 مهر 1391ساعت 18:37  توسط sahar 

روز پدر...

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 11 مهر 1391ساعت 18:34  توسط sahar 

قطره،باران،دریا

 قطره ،‌ باران ، دریا

ازدرخت شاخه در آفاق ابر،

برگ های ترد باران ریخته !

بوی لطف بیشه زاران بهشت،

با هوای صبحدم آمیخته !

***

نرم و چابک، روح آب،

می کند پرواز همراه نسیم .

نغمه پردازان باران می زنند،

گرم و شیرین هر زمان چنگی به سیم !

***

سیم هر ساز از ثریا تا زمین .

خیزد از هر پرده آوازی حزین .

هر که با آواز این ساز آشنا،

می کند در جویبار جان شنا !

***

دلربای آب، شاد و شرمناک،

عشقبازی می کند با جان خاک !

خاک خشک تشنه دریا پرست،

زیر بازی های باران مست مست !

این رود از هوش و آن آید به هوش،

شاخه دست افشان و ریشه باده نوش !

***

می شکافد دانه، می بالد درخت،

می درخشد غنچه همچون روی بخت!

باغ ها سرشار از لبخند شان،

دشت ها سرسبز از پیوندشان ،

چشمه و باغ و چمن فرزندشان !

***

با تب تنهائی جانکاه خویش،

زیر باران می سپارم راه خویش .

شرمسار ازمهربانی های او،

می روم همراه باران کو به کو .

***

چیست این باران که دلخواه من است ؟

زیر چتر او روانم روشن است .

چشم دل وا می کنم

قصه یک قطره باران را تماشا می کنم :

***

در فضا،

همچو من در چاه تنهائی رها،

می زند در موج حیرت دست و پا،

خود نمی داند که می افتد کجا !

***

در زمین،

همزبانانی ظریف و نازنین،

می دهند از مهربانی جا به هم،

تا بپیوندند چون دریا به هم !

***

قطره ها چشم انتظاران هم اند،

چون به هم پیوست جان ها، بی غم اند .

هر حبابی، دیدهای در جستجوست،

چون رسد هر قطره، گوید: - « دوست! دوست ... !»

می کنند از عشق هم قالب تهی

ای خوشا با مهر ورزان همرهی !

***

با تب تنهائی جانکاه خویش،

زیر باران می سپارم راه خویش.

سیل غم در سینه غوغا می کند،

قطره دل میل دریا می کند،

قطره تنها کجا، دریا کجا،

دور ماندم از رفیقان تا کجا !

***

همدلی کو ؟ تا شوم همراه او،

سر نهم هر جاکه خاطرخواه او !

شاید از این تیرگی ها بگذریم .

ره به سوی روشنائی ها بریم .

می روم، شاید کسی پیدا شود،

بی تو، کی این قطره دل، دریا شود؟

         فریدون مشیری


 

+ نوشته شده در  یک شنبه 9 مهر 1391ساعت 16:37  توسط sahar 

بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم...


بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام

یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم

یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن كوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم

 

 

 

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 9 مهر 1391ساعت 16:24  توسط sahar 

آخرین جرعه ی این جام

 همه می پرسند:

چیست در زمزمه ی مبهم آب؟

چیست در همهمه ی دلکش برگ؟

چیست در بازی آن ابر سپید ،

روی این آبی آرام بلند،

که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟

چیست در خلوت خاموش کبوترها؟

چیست در کوشش بی حاصل موج؟

چیست در خنده ی جام؟

که تو چندین ساعت،

مات و مبهوت به آن می نگری؟!

نه به ابر،

نه به آب،

نه به برگ،

نه به این آبی آرام بلند،

نه به این خلوت خاموش کبوترها،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،

من به این جمله نمی اندیشم.

من،مناجات درختان را،هنگام سحر،

رقص عطر گل یخ را با باد،

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه،

صحبت چلچله ها را با صبح،

نبض پاینده ی هستی را در گندم زار،

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل،

همه را می شنوم،

می بینم.

من به این جمله نمی اندیشم،

به تو می اندیشم...

ای سراپا همه خوبی...

تک و تنها به تو می اندیشم...

همه وقت...

همه جا...

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم...

تو بدان این را تنها تو بدان!

تو بیا...

تو بمان با من تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب...

من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند...

اینک این من که به پای تو در افتادم باز...

ریسمانی کن از آن موی دراز...

تو بگیر...

تو ببند...

تو بخواه،

پاسخ چلچله ها را تو بگو!

قصه ی ابر هوا را،تو بخوان!

تو بمان با من،تنها تو بمان...

در دل ساغر هستی تو بجوش،

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است،

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!      

      فریدون مشیری

tttttt

ttttف

 

                                                                                                    bhgj                             فریدونب

+ نوشته شده در  پنج شنبه 6 مهر 1391ساعت 12:15  توسط sahar 

 دیدی آخر من را لمس کردی !!


ولی چه حیف


سنــــگ قبــــــر من احساس ندارد..... !!!

+ نوشته شده در  پنج شنبه 6 مهر 1391ساعت 12:6  توسط sahar 

زبان انگلیسی

 هی بگین انگلیسی آسونه...


سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛
کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند
.
...

.
حالا به انگلیسی ترجمه کن
.

Three witches watch three Swatch watches

Which witch watch which Swatch watch

روایت داریم 3 نفر بعد از خوندن این متن دیوونه شدن

+ نوشته شده در  پنج شنبه 6 مهر 1391ساعت 11:59  توسط sahar 

 بـزرگ که میشــــوی ؛
غصـه هایت زودتـر از خـودت قـد می کشــند ،
درد هـایت نــیز !

غــافل از آنکه لبخــندهـایت را ،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــذاشتــی ... !!!

+ نوشته شده در  چهار شنبه 5 مهر 1391ساعت 23:15  توسط sahar 

بسلامتی...

.
گل آفتابگردان را گفتند:
چرا شبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت : ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم
به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند ...
.
.
.
بسلامتی اون دختری که حاضره زیر بارون خیس بشه ولی‌ سوار ماشین هیچ پسری نشه ...
.
.
.
به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیق منه
وقتی باختم گفت :
من رفیقتم ...
.
.
.
به سلامتی کسی که وقتی بهش زنگ میزنی و خوابه
ولی واسه اینکه دلت رو نشکنه میگه: خوب شد زنگ زدی؛ باید بیدار میشدم ...
.

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم

نیاره...

.
.
.
به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه ...
.
.
.
به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست ....
.
.
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن ...
.
.
.

به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون

کجادرددل میکنن...

.
.
.
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه ...
.


به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری ولی دیگه مال تو نیست .....

.

.

ب سلامتی اون 2ختری ک دستای سردشو ب هر پسری تقدیم نمیکنه.
.
.
ب سلامتی سربازی ک 55 دقیقه تو نوبت تلفن ایستاد تا 3 دقیقه با عشقش

حرف بزنه ولی جز این چیزی نشنید: مشترک مورد نظر در حال مکالمه است...
.
.
ب سلامتی 2ختری ک گرمای دست دوست پسر پیادشو با بخاری ماشین یه

بچه پولدارعوض نمیکنه...
.

.
ب سلامتی خودم و خودت رفیق...

+ نوشته شده در  دو شنبه 3 مهر 1391ساعت 20:42  توسط sahar 

ترول برنامه کودک

 http://up.persianv.com/images/0647fxhcslbll8hbbt7.jpg

+ نوشته شده در  یک شنبه 2 مهر 1391ساعت 22:16  توسط sahar 

خطای دید

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 2 مهر 1391ساعت 22:15  توسط sahar 

رسم دنیا...

  دنیا رو می بینی؟ 

حرف حرف میاره...پول پول میاره...

خواب خواب میاره..     ولی.. 

محبت خیانت میاره ..

+ نوشته شده در  شنبه 1 مهر 1391ساعت 17:27  توسط sahar 

چقدر سخته تحمل این چیزا...

 

+ نوشته شده در  چهار شنبه 29 شهريور 1391ساعت 12:41  توسط sahar 

جامعه ما

تف به این جامعه که همه محدودیتش مال دختراس ..........

تف به این جامعه که وقتی یه پسر نگاهت میکنه تا ته سکس وعشقو حالو رفته........

تف به این جامعه که وقتی میخوای بری بیرون ازنگاهای مردای میانسالم بایدبترسی.........

تف به این جامعه که وقتی میخوای بری بیرون باید مواظب باشی که کسی خودشو بهت نمالونه که دلش خنک شه..... 

میری بیرون یه ذره خالی بشی بدتر از نگاهای هرزه سنگین سنگین میشی برمی گردی خونه .....

خاک بر سر هرکی تا میخندی میگه :چته ...؟بگو بهم تاباهم بخندیم اما وقتی ازچشات خون می باره تنهات میذارن.... 

خاک بر سراین جنس مزخرف مذکر که بعضیاشون زندگیو به ادم حروم میکنن........  

+ نوشته شده در  چهار شنبه 29 شهريور 1391ساعت 12:21  توسط sahar 

 سلام

یه سوال دارم لطفا اگه کسی جوابشو میدونست بهم بگه

چرا من نمیتونم تو بلاگفا برای دوستام بااین وب نظر بزارم

همش میگه امکان درج تبلیغاتی وجود نداره

اگه کسی میدونست حتما جوابشو بهم بگه

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 28 شهريور 1391ساعت 19:51  توسط sahar 

کوچولوهای ناز و دوست داشتنی

 koochooloohaye naaz (7)

بقیه عکسها در ادامه مطلب حتما ببینید...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنج شنبه 23 شهريور 1391ساعت 13:28  توسط sahar 

اوای عشق...

 صدای عشق...صدای قلب نیست،صدای گیتار نیست،صدای پیانو نیست،صدای عشق...صدای فنرهای تخته

Vancouver riot 'kiss' couple

+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 20:49  توسط sahar 

بچه های امروزی

 بچه به معلم میگه:خانم معلم من از شما خوشم میاد.

معلم میگه:من حوصله بچه مچه ندارم.

بچه میگه:خب جلوگیری میکنیم!!!!

+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 20:39  توسط sahar 

عشق به روایت تصویر...

 

+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 14:46  توسط sahar 

تفاوت وبلاگ نویسی دخترا و پسرا

 وبلاگ یک دختر


وااااااااااااااااای امروز تفلدمه
تفلد تفلد تفلدم مبارک

25655555544884تا کامنت
-تولدت مبارک خانومی
.
.
.
-شما از طرف بلاگفا بهتربن وبلاگ نویس معرفی شدید

وبلاگ یک پسر

آرزو می کنم روزی برسه که همه انسان ها بتوانند با هر عقیده رنگ و قومیتی در کنار هم آزادانه زندگی کنند

1 کامنت
-حرف مفت نزن

(تازه همون یه نفر هم آدرس وبلاگ خودشو گذاشته)
 
+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 14:29  توسط sahar 

smsهای فوق العاده زیبا

 هزاران نفر برای بارش باران دعا می کردند غافل از اینکه خدا با کودکی است که چکمه هایش سوراخ است!

                                                                  


 میدونی رسم روزگار چیه؟

اینکه تو چشم بذاری من قایم بشم بعد تویکی دیگه رو پیداکنی


دکتر شریعتی چه عاشقانه گفت:من تورا دوست دارم،تو دیگری را و دیگری دیگری را،و اینگونه است که همه تنهاییم


کمی عاشقانه تر زیر باران بمان...

ابرها را بوسیده ام تا بوسه بارانت کنند...


برای کشتن یک پرنده نیازی به تیر و چاقو نیست،بال هایش را که بچینی خاطرات پرواز روزی صدبار اورا خواهد کشت.


اشکم که سرازیر میشود،دیری نمی پاید که یخ میزند،عجب سرد است هوای نبودنت!!!


پیاده در شطرنج اگر تا اخر ادامه بدهد،وزیر میشود...!


از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی به هم میرسیم،زمین بیهوده گرد نیست.


من چک نویس احساسات تو نیستم!« دوستت دارم » هایت را جای دیگری تمرین کن.


دلم نگرفته از اینکه رفتی!!!...دلگیرم از همه دوست داشتن هایی که گفتی اما نداشتی.


ارزو دارم فقط یکبار سرت را روی سینه ام بگذاری!تا طپش نامنظم قلبم را احساس کنی ولی از این میترسم که قلبم به احترامت بایستد


هربار که کودکانه دست کسی را میگرفتم،گم میشدم!حالا انقدر که در من هراس گرفتن دستی ست،اضطراب گم شدن نیست.


دلم درد میکند انگار خام بودند خیال هایی که به خوردم داده بودی.

+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 1:25  توسط sahar 

درس زندگی

 پریدن باور پرنده ایست که به پرواز می اندیشد وگرنه دلیل پرواز پر نیست

+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 1:21  توسط sahar 

به چالش کشیدن قوانین نیوتون

 برخی ادمها را نمیدانم چه دروجودشان نهفته که وقتی به زندگیت می ایند همراهشان هم وابستگی میاد هم دلبستگی!

وقتی که هستند،هستند و وقتی هم نیستند هستند بودنشان وزن داره نبودنشان هم وزن داره!

لامصبها قوانین نیوتون رو به چالش کشیده اند...!!

+ نوشته شده در  چهار شنبه 22 شهريور 1391ساعت 1:14  توسط sahar 

مردها بیشتر از زنان حرف میزنن...ثابت شده از خودم نمیگم که...

 مردان بیشتر از زنان حرف میزنند

 

  • محققان انگلیسی بعد از مطالعه توانایی زبانی زنان و مردان به این نتیجه رسیدند که زنان در طول روز کمتر از مردان صحبت می کنند ولی توانایی برقراری ارتباط در آنها قویتر از مردان است.

واحد مرکزی خبر: بر اساس این تحقیق که گروهی از محققان دانشگاه منچستر انجام دادند مردان در طول روز کلمات بیشتری را نسبت به زنان به کار می برند با این حال تسلط کمتری بر کاربرد زبان در موقعیتهای اجتماعی دارند و کلمات را به صورت تکراری به کار می برند و از تعارفهایی استفاده می کنند که طرف مقابل را قانع نمی کند.

این تحقیق نشان داد زنان و مردان زمانی که درباره امور جاری صحبت می کنند، زبان مشابهی را به کار می برند ولی در زمان صحبت در موقعیتهای اجتماعی، از زبان متفاوتی بهره می برند.

جفری بِتی، استاد دانشگاه منچستر گفت مردان در موقعیتهای اجتماعی بیشتر از زنان به استفاده از زبان حشو و جملات تکراری روی می آورند.

نتایج این تحقیق باورهای قدیمی را درباره اینکه زنان بیشتر از مردان صحبت می کنند، به چالش می کشاند. از شصت و پنج تحقیقی که تا کنون درباره تفاوت های زبانی زنان و مردان صورت گرفته است، سی و یک مورد به این نتیجه رسیده اند که زنان بیشتر از مردان صحبت می کنند. نتیجه بیست و چهار تحقیق نیز نشان می دهد مردان بیشتر از زنان حرف می زنند.

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 23:42  توسط sahar 

شیوه مخ زدن در کشورهای مختلف

فرانسه

پسر: بن ژور مادامحقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم ! 
دختر: با کمال میل موسیو !

 ایتالیا
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با کمال میل می‌پذیرم ! 
انگلیس
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم
دختر: چرا که نه؟ می‌تونیم در کنار هم باشیم
ایران
پسرپیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ... پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ... ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ... ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ... پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ... هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ ! 
دختر: خفه شو! کثافت عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری راه افتادی دنبالِ ناموس مردم، بی‌ناموس! شماره تو می‌گیرم فقط واسه این‌که شرّتو زود کم کنی! ساعت 10 زنگ می‌زنم

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 16:42  توسط sahar 

اعترافات احمقانه

 بھنام: اعتراف می کنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش می کردم تا کارتون تموم نشه و بعد می آمدم گریه می کردم به مادرم می گفتم
کار تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!

لادن: اعتراف می کنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستھا رو نشون می داد، من ھم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای توی کارتون بودم، می رفتم لباسمو
عوض می کردم، یه لباس خشگل و شیک می پوشیدم، تا وقتی توی دوربین نگاه می کنند، منو ببینند و عاشقم بشن!

شیوا: اعتراف می کنم بچه کھ بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه ھای اقوام، تا ببینم دور سرش از اون ستاره ھا و پرنده ھا می چرخه یا نه!
تازه ھی چند بار پشت سر ھم این کار رو کردم، چون ھر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!


بتی: اعتراف می کنم یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت ھای کارتونی که اشک ھاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم!
کلی تلاش می کردم موقع گریه کردن مثل اونا باشم. مثلا سرمو بالا بگیرم دھنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم! ولی باز ھم جواب نمی داد .

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار می کشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگار رو روی گوشیم خاموش کردم و بدتر از اون این که
بلافاصله گوشی رو پرت کردم توی باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم!

اعتراف می کنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یھو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیر جووون... بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی می خوامت. گفتم منم ھمین طور . گفت پیش ما نمیای؟ گفتم چرا، حتماً... از پشت میزم بلند شدم برم توی اتاقش. به در اتاقش کھ رسیدم دیدم داره تلفنی با دوستش حرف میزنه و من از شدت ضایعگی دیوار رو گاز گرفتم...

نگین : اعتراف می کنم یه بار پسر ھمسایه چھارساله مون رو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچه تحویلم نگرفت باباھه خندید.
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چه قدر بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای...
گفت اون اسمش پارساست، اسم باباش نویده!

نگار: کلاس اول دبستان بودم سر درس "ص" وقتی داشتم مشقاشو می نوشتم به ذھنم رسید ما تو زبان عامیانه می گیم "بارون" اما کتابیش می شه "باران"، پس
صابون ھم لابد صابان ھست اصلش! از این نبوغ خودم کیف کردم، ھمه مشقامو نوشتم صابان! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوال! 

چند سال پیش رفته بودم خونه بابابزرگم، از قضا تلفنشون زنگ خورد و من گوشی رو برداشتم. طرف خبر فوت دوست صمیمی بابابزرگم رو داد و من 10 باری پشت تلفن گفتم خدا بیامرزدش... بعد قطع کردم، بابابزرگم پرسید چی شده؟ پیش خودم گفتم اگر الان بگم فلانی مرد، این بدبخت هم فوت می کنه! گفتم: هیچی، حسین آقا پاش شکسته... بابابزرگم هم خیلی شیک پرسید: ختمش کجاست؟!


ژاله: اعتراف می کنم یکی ار بزرگترین دغدغه های بچگیم این بود که چرا وقتی نماز می خونیم جلوی خدا باید چادر سرمون کنیم در حالی که تو دستشویی همه جامونو می بینه؟!

زهرا: اعتراف می كنم یه بار سر كلاس خوابم برده بود استاد می خواست از كلاس بیرونم كنه 3 دفعه گفت برو بیرون! گفتم: چشم الان می رم (اما هر كاری می كردم نمی شد!) دفعه آخر كه داد زد گفت پس چرا نمیری؟ منم داد زدم گفتم بابا! پام خواب رفته!

شیدا: یه بار رفته بودیم بیرون یه پسره بهم گفت بخورمت! منم بهش گفتم گ... نخور!

محمد: بچه بودم یه روز داشتیم با دختر خالم تو حیاطمون بازی می کردیم. وسط های بازی یه دفعه به من گفت محمد یه کاری می گم بکن، جون شکوفه نه نگو، گفتم باشه. گفت دست من رو بشکن. گفتم: آخه چرا؟ گفت خیلی کلاس داره آدم دستش رو گچ بگیره... گفتم: نه من این کار رو نمی کنم. از اون اصرار و از من انکار... آخر سر دیگه خسته شدم گفتم باشه. کنار استخر بودیم، استخر هم خالی بود. بدون این که چیزی بگم هولش دادم تو استخر، علاوه بر دستش، سرش هم شکست، کتفش هم جا به جا شد! چند روز بعد توی بیمارستان گفت: بی شعور! من منظورم این بود که یه کم دستم رو بپیچون مو بر داره!

احمد: یکی از مشکلات من در درس علوم دبستان، این بود که فک می کردم حس چشایی مربوط به چشمه، حس بینایی مربوط به بینی.

اعتراف می کنم بچگی هام همیشه می رفتم سر کوچه، یه خرابه اونجا بود، کلی اون جا رو با دست و چوب می کندم شاید یه روزی پیداش کنم... تازه فیلم افسانه توشیشان رو دیده بودم، دنبال پول ها می گشتم!

اعتراف می کنم رفتم در مغازه قیمت بگیرم یه پسر خوش تیپ هم نشسته بود رفتم جلو گفتم: "ببخشید آقا این سبزی کونیا چنده؟" گفت چیا؟ گفتم: "ای وای من... همین خورد کونیا!"
با چه حالی من از آن کوچه گذشتم اووووووووووووووف!

اعتراف می کنم نزدیکای صبح بود که تلفن زنگ زد. من خواب بودم و داشتم خواب تعقیب و گریز و پرتگاه و... می دیدم. همسرم پا شد رفت تلفن رو جواب بده. من هم که از خواب پریده بودم و طبق معمول هنوز لود نشده بودم، فکر کردم همسرم داره می ره به سمت خطر (مثلا پرتگاه و اینا!). از جام پریدم و با سرعت تمام دویدم دنبالش. رسیدم بین در دو تا اتاق. با همون سرعت خواستم دور بزنم برم تو اون یکی اتاق که یه دفعه لیز خوردم و تَق! محکم خوردم زمین. فوری بلند شدم با همون سرعت دویدم سمت تخت و گرفتم خوابیدم. حالا همسرم گوشی تلفن دستش، نمی دونست بترسه، بخنده، چی کار کنه!

امروز صبح داشتم با گوشیم حرف می زدم و در همین حال دنبال گوشیم هم می گشتم و پیداش نمی کردم!

اعتراف می کنم وقتی که بچه بودم بدون اجازه مامان و بابا تلویزیون رو روشن کردم، چند دقیقه قبل از اومدنشون برای این که متوجه نشن با یک پارچ روی تلوزیون آب ریختم تا زودتر خنک بشه.

حامد/31/تهران: اعتراف می کنم بچه که بودم مجری برنامه کودک می گفت نقاشی هاتونو واسم بفرستید، من هم نقاشی می کشیدم و از پشت تلویزیون (از اون مدل مبلی قدیمی ها) می انداختمش تو. همش هم منتظر بودم نقاشی هامو نشون بده! بعد از چند وقت تلویزیون خراب شد و تعمیر کار اومد وقتی پشتشو باز کردن...

باران: اعتراف می کنم چند سال پیش یک روز دختر عمم اومده بود محل کارم تا با هم بریم بیرون، که یکی از همکارام گفت همشهریه؟ گفتم نه، دختر عممه، یک دفعه همه زدند زیر خنده. چون منظور ایشون روزنامه بود نه دختر عمم!

شهرزاد/30/تهران: اعتراف می کنم وقتی 7-8 ساله بودم دیدم از حلزون تو باغچه مون وقتی راه می ره یه آب لزج در میاد. فکر کردم سرما خورده، رفتم پنی سیلینی که دکتر بهم داده بود رو توی سرنگ خالی کردم به حلزونه تزریق کردم که مثلا سرماخوردگیش خوب شه، حلزونه ترکید!

اعتراف می کنم 5 سالم بود مامانم می خواست بره نونوایی منم گفتم من می خوام برم نونوایی. به هرحال سبد نون رو ازش گرفتم، بابام بهم گفت رفتی اون جا از نفر جلوییت بپرس صف 2 تایی ها کجاست؟ پشت سرش وایستا. من هم خوشحال راه افتادم 5 دقیقه نگذشته بود که گریون برگشتم! بابام پرسید بهت نون ندادن؟ گفتم نه. گفت صفت رو گرفتن؟ گفتم نه. گفت پولت رو ازت گرفتن؟ گفتم نه. گفت پس چرا گریه می کنی؟ گفتم: چون کسی نبود ازش بپرسم صف 2 تایی ها کجاست!

زهرا/27/تهران: اعتراف می کنم که وقتی کوچیک بودم این خانم مجری مهربون برنامه کودک که می گفت از تلویزیون فاصله بگیرید و فیلم نگاه کنید، وقتی می گفت برید عقب... عقب... منم هی پا می شدم می رفتم عقب، فکر می کردم داره من رو می بینه!

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 12:46  توسط sahar 

تست مرد شناسی...!

 چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟ 1. از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند. 2. مگه ما روی زمین مرد هم داریم. 3. وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد. 4. حالا چه عجله ایه؟
- هدف خداوند از آفرینش مردها چی بود؟
1. هدف خاصی نبود.
2. گل اضافی بود.
3. نسخه آزمایشی بود.
4. اصلا کار خدا نبود.
- اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1. چیز خاصی نمی آفرید
2. پیراشکی
3. خروس دریایی
4. فضای خالی
- اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1. مگه قراره اتفاقی بیافته؟
2. خارشتر کویر لوت که آفت نداره.
3. اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد.
4. یه هیولا کمتر، دنیا قشنگتر.
- چه وقت مردها عاشق می شوند؟
1. چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2. هر وقت مامانشون بگه.
3. چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند.
4. یک روز از همین روزا!
- مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1. در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند.
2. جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه.(قانون 4 نیوتن)
3. بستگی تام و تمام به میزان تست استرون دارد.
4. رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.
- مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1. فنر با ثابت بالا
2. پارچه استرژ
3. یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته.
4. کش تیرو کمان
- مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1. هر شب
2. هر وقت که خدا بخواد.
3. هر وقت تست استرون بگه.
4. سایکل تایم خاصی ندارند.
- مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1. اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2. تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!
3. به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4. می رن کلاس آمادگی جسمانی!
- وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1. چیزی نمی گن چون وقت عمله
2. وقت نمی کنن چیزی بگن
3. اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه.
4. در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ *** نمی فهمه که اونا چی می گن.
- مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1. با دست
2. با تور
3. با چنگول
4. با زبون
- معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1. هر که پیش آمد خوش آمد.
2. به روش جستوجوی ترتیبی در لیست سیاه
3. ده بیست سی چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر بچه نفهم دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد وایمیستن بهترش بیاد.

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 12:43  توسط sahar 

راه های جلوگیری از تماشای ماهواره!!!!!!!

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 12:39  توسط sahar 

دختران سرزمین من بی غیرت نیستن..............

 دخترهای سرزمین من فاح… نیستن، بی غیرت نیستن، نامرد هم نیستن، بعضی موقع ها فقط باید مرد باشی که بفهمی این دختر ها چقدر غیرت دارند.


دختران سرزمین ما کم نیستند. زیادند دخترانی که بهشت زیر پای آنان است و وقت سر خاراندن ندارند.
زیادند دخترانی که هم علم دارند و هم عمل. زیادند دخترانی که ۶۰ درصدشان ورودی های کنکور هستند و خیلی هاشان پای مردانه دارند در کشاکش کارهای سخت.
نجابت به دختران سرزمین ما بدهکار است. سخن، در گفتن از دختران سرزمین ما کم می آورد، اما گاهی باید گفت، گاهی باید شنید، گاهی باید فکر کرد.
دختران سرزمین ما کم نیستند. دخترانی که بهشت زیر پای آنان است و نجابت به آنان بدهکار است. اما کم اند دخترانی از سرزمین من، که نتوان از آنان به خوبی و با سینه ای فراخ و گردنی افراشته سخن گفت.
دخترانی که نجیبند، اما ساده. دخترانی که ظرافت و سادگی دخترانه شان در برهوتی از پیچیدگی های برخی آدم ها گم می شود و شاید دیگر یافت شدنی نباشد. کم اند اما هستند.
دخترانی که شاید بهتر است کمی بیشتر با آنان سخن گفت. دخترانی که حتما با دلیل هایی که دارند از خانه فراری شده اند…

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 12:37  توسط sahar 

زن یعنی این...

زن شاهکار خلقت است .

برنارد شاو

زیباترین خوی زن ، نجابت اوست .

 ارد بزرگ

در دنیا تنها دو چیز زیباست ، زن و گل .

مالرب

انتقام شیرین است مخصوصا برای زنان .

بایرون

تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است .

 امرسون

زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست

. آناتول فرانس

اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟ .

ناپلئون

مردها را شجاعت به جلو می‌راند و زنها را حسادت.

برنارد شاو

نگهداری دم ماهی و دل زن از مشکلات است . آرتور

شوپنهاور

به سراغ زنان می روی ؟ تازیانه را فراموش مکن ! .

 فردریش نیچه

مردان آفریننده کارهای مهمند و زنان به وجود آورنده مردان .

 رومن رولان

اگر از طبقه‌ بالا زن‌ بگیرید، به‌جای‌ خویشاوند ارباب‌ خواهید داشت‌.

 لئوپول

مردان قانون وضع می کنند و زنان اخلاق به وجود می آورند.

کونته ورسیه

با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد .

 بردون

خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند .

رابیندرانات تاگور

زن همیشه سن خود را از تاریخ ازدواج حساب می کند ، نه تاریخ تولد .

 ارهارد

هرچه ایمان مرد به هوشش بیشتر شود زن بهتر میتواند گولش بزند .

لرد بایرن

زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است.

گوته

زنانیکه می خواهند مرد باشند،زنانی هستند که نمی دانند زن هستند

.الکساندر دوما 

برای تحمل شدائد زندگی باید عاشق چیزی بود ، کاری ، زنی ، آرمانی و ...

مارکوس آنا 

زن کودکی است که با اندک تبسم خندان و با کمترین بی مهری گریان می شود .

 هرود

منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود.

لامارتین

چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش .

 ویلیام شکسپیر

جنبش تساوی خواهی زنان موجب می شود زن از زنانه ترین غرایز خود دور می شود .

 فردریش نیچه

شیرین ترین سخنان در زندگی ، خوش آمد گویی بی غل و غش زن به شوهر خویش است .

جورج ولز

زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زیبا جلوه دهند.

برنارد شاو

هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است .

شیلر

زن عاقل به تربیت همسرش همت می گمارد, و مرد عاقل می گذارد  که زنش اورا تربیت کند .

مارک تواین

هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود می داند .

جونسون

مردانی که بیشتر از حقوق و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند .

ارد بزرگ

زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.

داستایوفسکی

اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند .

ارد بزرگ

زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است . 

 اقبال لاهوری

آیندۀ اجتماع در دست مادران است . اگر جهان به میانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد .

 ابوفور

به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازۀ قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است .

 میشله

آیا برده هستی؟
پس دوست نتوانی بود
آیا خودکامه هستی؟
پس دوستی نتوانی داشت
در زن دیر زمانی است که برده ای و خودکامه ای نهان گشته اند از این رو زن را توان دوستی نیست او عشق را می شناسد و بس  .

 فردریش نیچه

زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد .

 آلفونس دوده

زنان تحصیلکرده همسران خوبی از آب در می آیند , زیرا برای اینکه توضیح بدهند که چرا غذا شور یا بیمزه شده است کلمات بیشتری در اختیار دارند.

باب هاپ

کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند .

دیسرائیلی

خودپسندی زنان بزرگترین علت بد بختی ایشان و زوال خانواده هاست . هیچ چیز به اندازۀ خودپسندی زن ها بنای خانواده ها را ویران نکرده است .

چارلی چاپلین

کشتن میل ستیزه جوئی در بسیاری زنان  کاری بی اثر است  و درست مانند آن است که سعی کنی با فشار بادکنکی را در زیر آب نگه داری دوباره بیرون می زند!! .

ورا هتریکس

زن ها علاقۀ زیادی به ریاضیات دارند ، زیرا آنها سن خود را تقسیم بر دو و قیمت لباسهایشان را ضرب در دو و حقوق شوهرانشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترین دوستان خود می افزایند .

مارسل آشار
 

به خاطر دوست عزیزمون که درخواست کرده بود خوبی های زنان و دختران رو براش بنویسم                              

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 1:22  توسط sahar 

شخصیت فاطمه(ص)

وصف شخصیت فاطمه(ع) از زیان دکتر

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است.فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.تصویر سیمای او را پیامبر ، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه ابعاد گوناگون ((زن بودن)) نمونه شده بود.

مظهر یک دختر در برابر پدرش

مظهر یک همسر در برابر شویش

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش

مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش

وی خود یک امام است.یعنی یک نمونه مثالی ، یک تیپ ایده آل برای زن ، یک اسوه ، یک شاهد برای هر زنی که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.او با طفولیت شگفتش ، با مبارزه مدامش در دو جبهه داخلی و خارجی ، در خانه پدرش ، خانه همسرش ، در جامعه اش ، در اندیشه و رفتار و زندگی اش ، چگونه بودن را به زن پاسخ می داد.

نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ خواستم از بوسوئه تقلید کنم ، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی ، از مریم سخن می گفت.گفت هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم ، داد سخن داده اند.هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ، ارزش های مریم را بیان کرده اند.هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان ، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاه شان را بکار گرفته اند.هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ، چهره نگاران و پیکره سازان بشر ، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار ، به اندازه این کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگویند که :

((مریم مادر عیسی است))

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم ، باز درماندم :

خواستم بگویم

فاطمه دختر خدیجه بزرگ است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه دختر محمد (ص) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه همسر علی (ع) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه مادر حسنین است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه مادر زینب است

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

                    فاطمه ، فاطمه است.

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 1:21  توسط sahar 

واقعا انصافه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است
 

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391ساعت 1:12  توسط sahar 

چگونه یک پسر فشن شویم؟؟؟؟؟

 

برای اینکه خودتونو به یه پسر خفن امروزی تبدیل کنید کارای زیر رو مرحله به مرحله انجام بدید:

اول میرید از تو اتاق خواب مامان جون یواشکی موچین و چند تا کرم بر می دارید.

بعد از رو یکی از عکسای مامان ابروهاتونو درست می کنید.

چون ابروی بیشتر پسرارو با پاچه ی بز پیوند زدن درنتیجه باید نصف ابرو رو بردارید به طور خیلی ضایع هر چی ضایع تر بهتر.

بعد یه تیغ بر می دارید ۲-۳ تا خط عمودی میندازید تو ابروهاتون که مثلا آره داداش ما این کاره ایم و تو دعوا وقتی داشیم یکی رو از ساختمون پرت می کردیم این بلا سرمون اومده(آب زررررشک حالا خوبه شلوارشونم نمی تونن بکشن بالاها ادعای دعوا کردنم می کنن).

بعد کرمارو قاطی می کنید یه چیز مزخرفی در میاد اونو بمالید به صورتتون تا پوستتون یکم از حالت اسکاجی دراد.(البته قبلش ریشو میشو سیبیلو بزنید بهتره).

حالا با استفاده از تف و چسب مایع و روغن لادن و اتو مو موهاتونو رو به هوا نگه دارید.

هر قسمت از مو به یک سمت بره.

ضایع ترین مدلی که می تونیدو درست کنید تا بیشتر خوشگل شین یا می تونید دستتونو بکنید تو پریز برق تا زود زود موهاتون درست شه.

بعد برید و یکی از تی شرتایی که ماله کوچیکیاتون بوده رو بیارید(هر چی کوچیک تر بهتر)یه اسکلتی چیزی روش بکشید.حالا کم کم سعی کنید تی شرتو تنتون کنید(تو می تونی تو می تونی آفرین سعی کن!).

آهااا حالا یقه ی تی شرتتونو تا سر نافتون جررررر بدید و دقت کنید که شکمتون باید از زیر تی شرت بزنه بیرون.

یه لباس زیره تنگ تنگ(ترجیحا به رنگ های قرمز یا بنفش یا آبی پر رنگ یا زرد قناری یا سبز پر رنگ یا سرخابی)بپوشید و هر چقدر که در توانتونه بکشیدش پایین.

دقیقا سر مرز باشه!!!حالا یه شلوار کهنه و کوچیک و پاره پوره از تو انباریتون پیدا کنید چند جاشو بسوزونید و سوراخ کنید بعد بپوشیدش ولی لازم نیست به خودتون زحمت بدید زیاد بالا بکشیدش تا ۴ انگشت بالای رون بسه…(ای بی ادب چرا داشتی امتحان می کردی که کجا می شه؟؟!؟!؟ )

طوری که لباس زیرتون کاملا تابلو باشه.

آفرین حالا کفشاتونو بردارید و تا می تونید با ماژیک روش حروف انگلیسی و چرت و پرت بنویسید چند جاشم پاره کنید.خیلی خوب شد ایول بپوشیدش.

هر چی انگشتر و گردنبند پیدا می کنید به خودتون آویزون کنید.

چند تا عکس حشره مشره هم(مثل سوسک و خرچنگ و عنکبوت و خر چسونه و …)رو بازوتون بکشید و چند تا پیکسل با طرح های ضایع هم به سر تا پاتون وصل کنید(می تونید از ساق هم استفاده کنید تا ضایع تر شید).

بعد یه عینک آفتابی که ۵ برابر چشماتونه رو بزنید حالا شلوارتون یکم بکشید پایین تر دستاتونو بکنید تو جیبتون.آفرین حالا آماده ی قدم زدن تو خیابون شدید!خوش بگذره!(راستی آدامس یادتون نره حداقل ۱۲ تا آدامس بندازید تو دهنتون و به حالت ضایع بجویدش!!)

حتما امتحان کنید!


 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391ساعت 22:47  توسط sahar 

اس ام اس جدید حالگیری از پسرها

 - می دونی سریع ترین راه به چنگ آوردن قلب یک مرد چیه؟ پاره کردن سینه اش با یک کارد آشپزخانه!

- چرخه زندگی مردها … در بچگی، مامان ذلیل؛ جوونی، دوست ذلیل؛ میانسالی، زن ذلیل؛ پیری، فرزند ذلیل، بعد از مرگ، ذلیل مرده…


- پدر: غلط می کنی دختر! واسا بری خونه شوهر بعد هر غلطی دلت خواست بکن!

شوهر:غلط می کنی زن! فک کردی اینجا خونه باباته هر غلطی دلت خواست بکنی؟!

 


- این آقایون محترم همچین میگن دخترای امروزی آشپزی بلد نیستن، خونه داری بلد نیستن که یکی ندونه انگار خودشون مثل مردای قدیم میرن از صبح کار میکنن تا بوق سگ!! بابا شماها رو که باید با بیل ساعت ۱۲ از زیر پتو بیرون آورد!


- مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهایی را که می گویند نمی توان باور کرد.


- یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن، اگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد!


- ببین خانوم، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پونزده هزاز کلمه برای صحبت کردن استفاده می کنند ولی زن ها از سی هزار کلمه. دیدی ثابت شد. شما زن ها بیشتر حرف می زنین تا ما مردها؟
زن: هیچ هم همچین چیزی نیست. فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره!


- فرق باطری با مرد چیست؟ باطری اقلا یک قطب مثبت داره ولی مرد هیچ چیز مثبتی نداره!



- به خدا میگن چرا اول مرد را آفریدی بعد زن را؟ گفت: شما هم اگه بخواهید چیز قشنگی بنویسید اول چکنویس می کنید بعد پاکنویس!



- مردان از دو نوع خارج نیستند؛ یا روی سرشان خالیست، یا توی سرشان!


- اونا دخترای قدیم بودن که از سوسک می ترسیدن، الان همچین سوسکت می کنن که خودتم نمی فهمی!

 

تنها یکی از ۱۰۰۰ مرد، رهبر مردان دیگر می شود. ۹۹۹نفر دیگر دنباله رو زنهایشان هستند. “گروچو مارکس”

 

لیلی شدم مجنون شدی، شیرین شدم فرهاد شدی

حوا شدم بعید می دونم آدم بشی!!!

 

 

بعضی از پسرا رو که میبینم دلم میخواد بهشون بگم:

خوشکل خانوم کدوم آرایشگاه میری !!!

 

شما آقا پسری که ابروهاتو ور میداری که خوشگل بشی، فقط با یه ابرو ورداشتن که خوشگل نمیشی، باید رژ بزنی، دامنم بپوشی که ناز بشی!

 

الهی ! به‎ ‎مردان در خانه ات / به آن زن ذلیلان فرزانه ات

به آنانکه در بچه داری تکند / یلان عوض کردن پوشکند

به آنانکه باذوق و شوق تمام / به مادرزن خود بگویند: مامان

 

بابام به مامانم سپرده جمعه ها هفت صبح بیدارش کنه؛ بگه “امروز جمعه است ، بگیر بخواب!” به حق چیزای نشنیده!!!

 

چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟ چون معمولا باید در روان درمانی به دوران

کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!

 

مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خودش خط بکشد.

“سینکلر لوییس”

 

مردها جنگ را دوست دارند چون بخاطر جنگ ظاهری جدی پیدا میکنند و این تنها چیزیست که نمیگذارد زنها بهشان بخندند. “جان رابرت فاولز”

 

جوک مردان فمینیستی خنده دار

عوض کردن شوهر فقط عوض کردن مشکل است. “کاتلین نوریس”

 

اگر در دنیا فقط یک زن بد وجود باشد همه ی مردها تصور می کنند زن آنهاست. “ضرب المثل روسی”

 

مرد مثل همان خروسی است که خیال می کند خورشید تنها برای این طلوع می کند که صدای قوقولی قوقوی او را بشنود. “جرج الیوت ”

 

دقت کردید تمام بیچارگی زلیخا از روزی شروع شد که؛ یوسف را به غلامی قبول کردند.

 

زن بدون مرد مثل یک ماهی بدون دوچرخه است!

“گلوریا استاینم ”

 

خدایا در آفرینش مردها کیفیت را فداى کمیت نکن

کمتر خلق کن ولى آدم خلق کن!

 

مردها را باید کشت

جور دیگر باید زیست …

 
+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391ساعت 22:43  توسط sahar 

وقتی پسرا دوره هم جمع میشن....

 ?- بدبخت حسين دلت بسوزه همون دختري که به تو پا نميداد من رفتم شمارشو گرفتم

 

?- واي پسر ! اين دختره دانشجو که توي کلاس ماست رو ديدين عجب هيكلي داره !

?- من بدجوري عاشقش شدم . اگه اين خوشکله با من دوست بشه من همه ي دوست دخترهام رو کنار ميگذارم .

?- بچه ها اين دختره رو ديدين که مانتو صورتي ميپوشه و يه عينک آفتابي هم ميزنه . وقتي هم که توي دانشگاه را ميره هيچکي رو تحويل نميگيره .

?- ما اينيم ديگه بالاخره شماره رو داديم به دختره

?- بچه ها من ميخونم شماها دست بزنيد … توي کوچمون دختره قد بلنده …

?- بر و بچ جاتون خالي امروز رفتيم کافي نت يه رومي رو به گند کشيديم

?-ديشب جاتون خالي.مامانم اينا نبودن يه غذاي توپ!!! درست كردم.
فقط يه كم زيادي رو گاز موند كه اونم مهم نيست.نميدونيد ته ديگ تخم مرغ چه خوشمزه هست!

+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391ساعت 22:42  توسط sahar 

ضد پسر!!!!

 

 

افرین.این مردا رو باید از روز اول ادمشون کرد وگرنه پررو میشن

http://antigirl-antiboy.persiangig.com/image/10946946303496931736.jpg

 

 

 

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391ساعت 22:19  توسط sahar 

اخی طلفکی ها...

 اعتماد به نفس کاذب در پسران

 

اين يک بيماري مسري در پسران است. اگر برادر و يا دوست‌پسر و يا پسر شما اين بيماري را بگيرد يقين بدانيد که در عرض کمتر از يک هفته کل پسران محل را مبتلا ميکند. پس براي جلوگيري از اين بيماري اگر کسي را مشاهده کرديد که مبتلا است حتمآ او را قرنطينه کنيد.

علايم اين بيماري:

1- گذاشتن ريشهاي نخ قيطوني.

2- طرز نگاه کردن به صورت عجيب غريب.

3- تکرار جمله‌ي «هوش پسران بيش ازدختران است».

4- ايستادن زياد رو به روي آينه.

5- استفاده از جملاتي شبيه: «همين که گفتم»، «حرف من درسته»، «حرف مرد حرفه» و....

6- مخالفتهاي پي در پي.

7- پايين بردن شخصيت دختران براي تقويت روحيه.

8- خواندن اشعار پر محتوا از قبيل: «پسرا شيرن مثل شمشيرن». (دوپينگ)

9- روزي ۵۰ دفعه شنيدن «پسر پسر قند عسل» توسط مامان جون يا کاست ضبط شده توسط مامان جون.

10- خواندن کتابهايي از قبيل:

چگونه اعتماد به نفس خود را بالا بريم؟

انرژي درماني

تقويت اراده در ۲۰ روز

 

 

هدف آقا پسرها جلب رضایت شما دختر خانمهاست

 

آره.شک داري؟هدف آقا پسرا جلب رضايت شما دختر خانمهاست
اين شعارو سرلوحه کارش قرار مي ده و مي ره بوتيک يه جعبه لوازم آرايش مي گيره صد و سي تومن . بار اول دوم چون بلد نيست زير ابرو برداره زير و بالا رو با هم برمي داره و اصلا ابرو نمي ذاره . ولي خوب از اونجا که "انسان جايزالخطاست" اونم اينقدر تمرين مي کنه تا کم کم ياد مي گيره. سفيد کننده مي زنه به چه سفيدي... ريمل مي زنه به چه سياهي... رژ مي زنه به چه قرمزي... مي شه مث کلاه قرمزي...
موهاشو که دمب اسبي مي کنه سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست آزاد مي کنه و مي ندازه رو صورتش . اون دوتا تارموي اضافي سمت راستم حکايت داره . نماد خودشه و دختري که انشالا اونرو باهاش آشنا مي شه . عشقه ديگه...چه مي شه کرد ؟ 
يه زنجير طلا گردنش مي ندازه اونقدر پهن که آدمو ياد قلاده سگاي "ژرمن شپرد" مي ندازه . يه دستبند مي ندازه دستش که چنان جرينگ جرينگ مي کنه که آدمو ياد زنگوله "بزغاله هاي شبيه سازي شده به دست پژوهشگران توانمند ايراني" مي ندازه . بعد که کامل شد مي ره سر مسير وايميسه . واسه شروع کار سعي مي کنه مخ دختراي پنجم دبستاني و اول راهنمايي رو شيربرنج کنه . بعد کم کم ارتقا مي گيره و مي ره سر مسير دبيرستانيا .
اولش فقط با يکي دوست مي شه ولي کم کم مي فهمه هر چيزي يه زاپاس لازم داره ، پس مي ره دنبال يه زاپاس واسه دوست دخترش... و از اونجايي که فکر مي کنه هر چيزي يه زاپاس مي خواد ، واسه زاپاسشم ميره دنبال زاپاس و... 
اگه قيافه داشته باشه (پسره رو مي گم) نونش تو روغنه . دخترا رو مجبور مي کنه براش خرج کنن . ولي واي به حال اون بيچاره بدقيافه . مجبوره واسه دوست دختراش مرتب پياده بشه... که ولش نکنن .
مي گذره و مي گذره و مي گذره تا کم کم مي فهمه عاشق يکي از دخترا شده . از اونجا که آقا پسر خيلي حرفه اي تشريف داره شروع مي کنه به آمار گرفتن از دختره که مي بينه بله... آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک تره و قبلا با هيچکس دوست نبوده . شروع مي کنه دوست دختراشو دور انداختن که فقط با همين يکي که عاشقشه بمونه . شروع مي کنه واسه دختره خريدن کادو ، هديه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسري... مي گذره تا اينکه يه روز زنگ مي زنه گوشي "خانم بچه ها" مي بينه "حاج خانم" جواب نمي ده . چن روزي زنگ مرتب زنگ مي زنه و جواب نمي گيره . بخاطر دوري و بي خبري از عشقش مريض مي شه . مي برنش بيمارستان... که مي فهمن بله... آقا ايدز داره . وقتي از بيمارستان مياد بيرون نتيجه گيريش از اتفاقات گذشته اينه : يه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مريضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم کرد . و اون طرف معادله رو اينجوري مي نويسه : دخترا رو عاشق خودم مي کنم ، خرشون مي کنم ، مريضشون مي کنم ، بدبختشون مي کنم ، ولشون مي کنم

...

 
+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391ساعت 22:17  توسط sahar 

پسرای امروزی

 

تو رو خدا نگاه کنید این اسکول رو...

بعدا نگید چرا ضد پسرا حرف میزنی...

آخه واسه آدمیزاد آبرو نمیذارن این پسرای چندش...

با اون ریش بزیشون برن تو جنگل آقا شیره میخورتشون...

خب حالا آقا پسرا حرفی واسه گفتن دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یا بد حالتون گرفته شده؟!

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391ساعت 22:11  توسط sahar 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد